نویسنده: دکتر مجتبی ارحام صدر
روانپزشک، زوج درمانگر
زوج های بسیاری را در میانسالی میبینیم که دچار بحران شده اند در حالیکه تا چند سال قبل زندگی معمولی و ظاهراً آرامی داشته اند. زندگی تا اینجای کار اینگونه بوده که مرد حرف اول و آخر زندگی را میزده و نقش تعیین کننده ی اصلی را داشته است..اقتصاد زندگی، جهت گیری های اصلی و تصمیم های بزرگ را مرد میگرفته و زن پیروی و اطاعت میکرده و بدین ترتیب زندگی با نظمی که در آن مرد مسلّط بوده و زن مطیع پیش میرفته.
زن اگرچه گاهی مقاومت هایی میکرده و مشاجراتی در میگرفته اما به صورت کلی داستان زندگی پیش میرفته و هر یک از زوجین در جایگاه خودشان و در نظمی که توضیح دادم( مرد مسلط و زن مطیع) بصورت کژدار و مریض کنار یکدیگر زندگی میکرده اند..اما آیا زن این زندگی حالش خوب بوده؟؟آیا احساس خوبی داشته؟؟ اینچنین زنی که همواره خود را تحت فشار و سلطه میدیده هیچ گاه حس نمیکرده لازم است کاری بکند تا این مدل زن و شوهری را تغییر بدهد؟
فرزندانی که بزرگ میشوند
زن میانسال با پسر بزرگش آمده و قصدشان درمان افسردگی زن است..از دو سه سال قبل کشمکش بین زن و شوهرش بالا گرفته و حالا زن مهریه اش را برای اجرا برده..
زن معتقد است که تحملش بر زورگویی های مرد دیگر تمام شده و لازم بوده که بعد از چندین سال زندگی از زیر بار ظلم و ستم بیرون بیاید..از چند ماه قبل مشاجره ی شدیدی بر سر فروش خانه درگرفته و این بار زن به گفته ی خودش قرار نیست کوتاه بیاید..مرد مخالف تغییر خانه است و زن و دو فرزندش اصرار دارند خانه کوچک شده و زمان بزرگتر کردن مسکن خانواده است..مرد میگوید پول ندارم ولی زن معتقد است شوهرش مقدار واقعی درآمد و ثروت و پس اندازش را هیچگاه به او و فرزندانش لو نمیدهد تا مبادا کنترل اقتصادی خانواده از دستش خارج گردد و از سوی دیگر پولی که مرد پای مصرف مواد خرج میکند مشخص نشود!!
شدت مقاومت زن اینبار مایه ی تعجب مرد شده اما زن توضیح میدهد که تاکنون هیچ حامی و پشتیبانی نداشته تا جلوی زورگویی های مرد بایستد اما حالا که دو فرزندش بزرگ شده اند و مخصوصاً پسرش شاغل شده و درآمد دارد میتواند با کمک آنها نتیجه ی این مقابله ی قدیمی و کهنه را تغییر دهد!!
با پسر به تنهایی مصاحبه میشود و او هم اعلام میکند که با خواهر و مادرش یک تیم هستند و قصد دارند جلوی سلطه طلبی پدرش بایستند!
پول دارم، میتوانم
زن و مرد میانسال خسته و آشفته وارد میشوند. شب گذشته یک دعوای زن و شوهری جدی داشته اند و بالاخره مرد راضی شده که به زوج درمانگر مراجعه داشته باشند.
آخرین بگو مَگوی زن و شوهر بر سر رابطه با خانواده ی مرد بوده که طی آن مرد رفتار نابجای خواهرش را ناگزیر میدانسته و همسرش را ملزم به کوتاه آمدن!!
زن هم میگوید یک عمر است دارم این بی احترامی ها را تحمل میکنم و حالا دیگر بس است!!
مرد زنش را ناسپاس میبیند که قدر خوبی های او و خانواده اش را نمی داند و زن احساس میکند دیگر از تحمل خسته شده و امروز صبح به وکیل مراجعه کرده برای جدایی!!
مرد از اینکه واکنش های زن از چند ماه قبل به تدریج شدیدتر شده متعجب و عصبی است اما علتش را پول و ارثیه ی هنگفتی میداند که اخیراً به همسرش رسیده..
در جلسه ی انفرادی زن در میان اشک و آه میگوید که از یک عمر بودنِ زیر بار فشار تحکّم و زورگویی های مرد و خانواده اش خسته شده و حالا که پول دارد میتواند و میخواهد که علیه این سلطه مقابله کند!!
من به سیم آخر زده ام
زن از شوهرِ آرامش بسیار جوانتر به نظر میرسد ولی بسیار خشمگین و بی قرار است. از شدت عصبانیت سرخ شده و با صدای بلندی حرف میزند.
مرد تاجر میانسال و موفقی است که گاهی به تلخی در واکنش به فریادهای زن پوزخندی میزند.
حرف زن اینست که من خسته شده ام از مردی که وفادار نیست، خیانت و پنهانکاری میکند و خرجی نمیدهد و کتک هم میزند!!
زن اخیراً دوبار اقدام خودکشی داشته که علت هردو را فاش شدن بی وفایی های مرد برمیشمرد .
در جلسه ی انفرادی با زن او قصد دارد از خانه فرار کند و به هرجایی برود که خانه ی شوهرش نباشد و اصلاً برایش مهم نیست چه نتایج و گرفتاری هایی ممکن است پشت این فرار باشد. زن عمیقاً افسرده است از اینکه احساس میکند هیچ ارزش و کنترل و نقشی حتی به اندازه ی یک خدمتکار در اداره و گذران زندگیش ندارد و حالا به قدری تحمل شرایط برایش گران و سخت شده که قصد دارد تک فرزندش را و زندگی متاهلی اش را پشت سر بگذارد و بُگریزد و عواقبش هم هرگز برایش اهمیت ندارد!!
مرد در مصاحبه ی انفرادی معتقد است که زنش باید مطیع او باشد و هیچ جایی بی اجازه ی او نرود و هیچ کاری بی اذن او نکند و در بحران اخیر هم بالاخره سرعقل می آید!!
همانطور که در ابتدای داستانک توضیحش رفت در تمام سناریوهای بالا نابرابری و سلطه ی یک طرف زندگی زناشویی (مرد) بر طرف دیگر دیده میشود. باید بدانیم که وجود سلطه در زندگی زناشویی و اصولاً هر رابطه ی انسانی مثل سمّ عمل میکند و تخریب کننده ی رابطه و سلامت روان هردو سوی رابطه است.
در مثالهای بالا زنانی را ملاقات کردیم که یک عمر نابرابری را تحمل کرده اند و در مقطع خاصی و به بهانه های مختلف قصد دارند از زیر آنچه فشار و بی عدالتی در زندگی مشترک میدانند خارج شوند.
همچنین میشود دید که در اغلب این واکنش ها و شورش های زنانه روشی که انتخاب شده سازنده نیست بلکه هیجانی،ناکارآمد و هزینه بر است.
در تمام این موارد پیشنهاد ما به زوجین اینست که در طی جلسات زوج درمانی به معاینه و بازسازی مجدد رابطه بپردازیم و اگر امکانش باشد نابرابری را به برابری حقیقی نزدیک کنیم.
مردِ این ماجراها بایستی ببیند که روش و راه سلطه گرانه اش جواب نمیدهد و بهتر است مقداری از قدرت انتخاب و کنترل را به زن زندگی اش ببخشد و زن هم بایستی یاد بگیرد که از طریق مهارت حل مسئله،مهارت جرات ورزی و مهارت بیان خواسته ها میتواند تلاشی کم هزینه تر برای جبران نابرابری در رابطه اش داشته باشد..
بدیهی است رفتارهای پرخطر از قبیل خیانت و مصرف مواد بدون هیچ پیش شرطی باید متوقف شوند.
اگرچه این روایت واقعی نیست اما برگرفته از تجربه واقعی درمانگران کلینیک اعصاب و روان هیربد است و ممکن است مشابه وقایع زندگی هر یک از ما باشد. این سناریو برای آموزش مخاطب عمومی توسط درمانگران طراحی شده و اگرچه پیوندهایی با زندگی واقعی انسان ها دارد ولی شایسته است بیشتر از آنکه مورد قضاوت های شخصی قرار بگیرد پیام آموزشی و سلامت محور آن شنیده شود.