اطلاعات فیلم بازمانده تنها:
ژانر: درام،اکشن،هیجان انگیز
مدت زمان:۱۲۱ ذقیقه
محصول: آمریکا
ستارگان:Mark Wahlberg,Taylor Kitsch,Emile, Ben Foster,Eric Bana
نویسنده:Peter Berg
کارگردان:Peter Berg
امتیاز فیلم: ۷٫۶/۱۰
خلاصه فیلم
داستان فیلم در طی جنگ افغانستان روایت میشود. هدف عملیات بالهای سرخ، دستگیری یا از پا درآوردن یکی از رهبران رده بالای طالبان است. چهار مأمور ویژه به زمین منتقل میشوند تا او را هدف بگیرند. مشکلی که با آن روبرو میشوند این است که تجهیزات رادیویی و تلفن ماهوارهای شان، هیچیک به خوبی کار نمیکنند و به این ترتیب وقتی بایستی تصمیم مهمی گرفته شود، تماس پیوسته قطع و وصل میشود. سپس، هنگامی که خود را استتار کردهاند، سه نفر چوپان وارد مسیری میشوند که به پناهگاه آنها منتهی میشود.
درباره منتقد:
نقد روانشناختی بازمانده تنها توسط دکتر دیوید جی. پیتنگر نگاشته شده است. او معاونت آموزشی و رئیس دانشکده فارغ التحصیلان دانشگاه مارشال است. او سابقا استاد ورئیس دانشکده روانشناسی در دانشگاه UTC بود.
نقد فیلم:
جنگ برای مدت طولانی موضوع طیف وسیعی از فیلم های سینمایی شامل : بیوگرافی (به عنوان مثال،گروهبان یورک؛لاسکی،والیس و هاوکس در اسل ۱۹۴۲)، کمدی های انتقادی (مثلا catch-22؛ کیلی، رنسوهوف و نیکولز در سال ۱۹۷۰) و تجربیات بی نظیر شگفت انگیز ( مثل برتز های سبز،وین، وین و کلوگ در سال ۱۹۶۸) و فیلم سازانی که پوچی جنگ را به تصویر می کشند (مثل همه افراد ساکت در جبهه ی غربی، Laemmie & Milestone, 1930) و قهرمانی ( مثلا، نشان قرمز شجاعت، رینهارت و هوستون در سال ۱۹۵۱) و تخریب ( قیامت کن،کوپولا،۱۹۷۹) و همچنین تلفات ناشی از درگیری (مثل بهترین سال های زندگی ما، گلدوین و ویلر، در سال ۱۹۴۶) اشاره کرد. صرف نظر از نوع فیلم؛ فیلم های جنگی یک محیط خلاقانه برای کشف مرزهای بشریت فراهم می کند.
بازمانده ی تنها، یک فیلم معاصر است که عمدتا براساس حوادث واقعی ساخته شده است، و یک سری دیدگاه های روانشناسانه نسبت به درگیری مسلحانه ارائه می دهد. طرح فیلم بسیار ساده است. چهار افسر نیروی دریایی به یک نقطه ی دور در افغانستان فرستاده می شوند تا در یک عملیات شناسایی همکاری کنند. آن ها توسط سه چوپان شناسایی می شوند و آنها با این معضل روبه رو می شوند که آیا باید سه چوپان را بکشند تا ماموریتشان محفوظ بماند یا اینکه آنها را آزاد کنند و ماموریت را ناتمام رها کنند. پس از یک بحث تنگاتنگ، آنها سعی میکنند که از قوانین مشارکت پیروی کنند و چوپانان را رها می کنند. کمی بعد، نیروهای طالبان برای افسرها کمین می کنند که درنتیجه ی این اتفاق جنگی رخ می دهد که منجر به کشته شدن سه نفر از آنها، نیروی ویژه ارتش که برای نجات جوخه آمده بود و البته بسیاری از جنگجویان طالبان می شود. این فیلم به خاطر شدت صحنه های گرافیکی هنر جنگ و صدماتی که به رزمندگان وارد می شود و تصویر ناپایداری از مرگ که در آن نشان داده می شود، مورد توجه قرار گرفته است.
درعین وحشتناک بودن، تصاویر واضح زخم ها و بریده شدن به بینندگان یادآوری می کند که مبارزه ی مسلحانه به شدت از تجربیات معمولی و روانشناختی جدا می باشد. با اینکه نمی توان برای یافتن روشی برای کنترل، جنگ را در آزمایشگاه بازسازی و شبیه سازی کرد، اما نتایج درگیری ها باعث بروز رفتارهایی می شود که باید آنها را درک کنیم.
صحنه های اولیه ی فیلم شامل تمریناتی است که برای ایجاد نیروهای نخبه مثل افسرهای ویژه استفاده می شود، بنابراین در طول چنین فرایند های فرسایشی، گروهی با میزان جسارت و شجاعت قابل توجه انتخاب می شود. قسمت های دیگر فیلم نشان دهنده ی تصمیم گیری در شرایط سخت می باشد. بیننده نیز می تواند نتایج درد شدید، استرس ناشی از عدم شناخت وتاثیرات آن را مشاهده کند.
ممکن است فردی نیز این فیلم را تنها به خاطرنحوه ی درگیر کردن احساسات بیننده از طریق نمایش، استفاده از کلیشه ها و خطوط داستان اختراع شده، تماشا کند. اجزای فیلم شخصیت های طالبان را به عنوان افراد شیطانی جا انداخته اند که درمقابل نیروهای مظلوم آمریکایی قرار گرفته اند. این تضاد به این دلیل اتفاق افتاده است که فیلم دسترسی کاملی به پیش نویس های دقیق سربازان امریکایی و البته دسترسی خیلی کم و پر از انحرافی در خصوص افراد طالبان داشته است. بینندگان هیچ چیزی از انگیزه های رهبران طالبان به غیر از کشتن سربازان آمریکایی نمی فهمند و البته توانایی آنها را به عنوان یک رهبر نیز درک نخواهند کرد. علاوه براین، صحنه های نهایی نیز شامل یک نجات قهرمانانه ی بسیار معمول ،با رسیدن نیروهای ارتش با قدرت بیشتر در لحظه ی حساس می باشد.
با این که موضوعات زیادی را می توان از این فیلم بیرون کشید، من درگیر سه موضوع مختلف شدم و دراین رابطه سوالاتی برای من پیش آمد: عواقب کشتن یک فرد دیگر چیست؟ پرسنل چگونه برای روبه رو شدن با شرایط سختی که آسیب زننده می باشد، آموزش دیده اند؟
مانند اکثر فیلم های جنگی؛ در این فیلم نیز افسرهای ویژه به عنوان سربازانی خونسرد و کاملا حرفه ای که برای کشتن دشمن آموزش دیده اند، معرفی می شوند. در بسیاری از صحنه ها، دشمن در میدان دید سرباز نشان داده می شود که در این زمان سرباز به آرامی آن را مورد هدف قرار می دهد، منتظر می ماند و بعد شلیک می کند. بیننده نیز قبل از اینکه دوربین به سراغ هدف بعدی برود، تاثیر گلوله را می بیند. در طول نبرد، افسرهای ویژه نیروی دریایی با یکدیگر درمورد تاکتیک ها و حرکات دشمن صحبت می کنند. با اینکه وضعیت کاملا به همریخته و نابه سامان است اما آنها کاملا روی روال و سازماندهی شده کار می کنند. سوالی اینجا به وجود می آید که بعد از پایان شلیک ها و مبارزات چه اتفاقی رخ می دهد؟
با اینکه پیامدهای عاطفی پس از جنگ مدت های طولانی می باشد که شناخته شده اند اما این مورد تا سال ۱۹۸۰ که توسط انجمن روانپزشکی آمریکا به اختلال استرس پس از سانحه شناخته شد، تقریبا غیرقابل فهم بود (اختلال استرس پس از سانحه ،ایندر ۲۰۰۴). تحقیقات روانشناختی فراوانی صورت گرفته است تا علل و راه درمان این بیماری را پیدا کنند.
مطالعاتی که اخیرا در این زمینه انجام شده است، متعلق به پیتر و همکارانش می باشد (۲۰۱۳)، که پزشکان را با تجربیات جنگی در میدان های جنگ افغانستان و عراق مورد آزمایش قرار دادند. اگر چه نقش اصلی متخصصان، ارائه ی خدمات و مراقبت های پزشکی، قبل و بعد از نبرد می باشد، اما آنها نیز رزمنده هستند و احتمال کشته شدنشان وجود دارد. همانطور که انتظار می رود، پیت و همکارانش نشان دادند که برای بروزاختلال استرس پس از سانحه، کشتن نسبت به شاهد کشتارهای جنگی بودن، تاثیر بیشتری دارد.
درمان برای اختلال استرس پس از سانحه وجود دارد. اخیرا، Foran و همکارانش (۲۰۱۳) تکنیک های آموزشی موثر پس از کار را برای کاهش اثر این تروما شناسایی کردند. با این وجود، صحنه های آخر تنها بازمانده، که تصاویری از افسرهای ویژه ی نیروی دریایی همراه با خانواده و دوستانشان می باشد، به بینندگان میزان آسیب های ناشی از جنگ را به خصوص اگر در میدان جنگ حضور داشته باشی، را یاد آوری می کنند.
بازمانده تنها یکی از پدیده های روانشناختی آشنا را نشان می دهد. افسران پس از اینکه شناسایی می شوند، می توانند به آسانی چوپانها را بکشند، و به این طریق فرصت بیشتری برای سالم برگشتن به پایگاه خود داشته باشند. گفتگویی که درمورد توجیه آزاد کردن زندانیان در خصوص ترس سربازان از پیدا شدن جسدها و از بین رفتن افتخار آنها، میانشان سرگرفته و البته صحبت از نیاز به پیروی از قانون عدم کشتن افراد غیر مسلح و شهروندان، بسیار جالب می باشد. این نمونه البته، درمقابل تحقیرها و شکنجه ها در زندان ابوغریب ساخته شده است. شاید این تناقص فرصتی برای بازتعریفی پدیده های معمولی که روانشناسان در موردشان مطالعه و آزامایش می کنند، فراهم کند.
یکی دیگر از اقدامات در فیلم زمانی اتفاق می افتد که یکی از نیروها به طور هدفمند به سمت قسمت بلند تر زمین می رود تا با پایگاه نظامی ، ارتباط رادیویی برقرار کند، درحالی که به خوبی می داند کشته خواهد شد. چنین قربانی های فداکارانه ای به نظر می آید که مرکز فرهنگ ارتش را تشکیل می دهند. تماشاگران همچنین محمد گلاب (علی سلیمان)، یک روستایی افغان را می بینند که به مارکوس لاوترل (Mark Wahlberg)، سرباز بازمانده، کمک کرده و او را در جایی امن نگه می دارد. متاسفانه داستان و انگیزه های گلاب در انتهای فیلم ازبین رفته اند. خط داستان، به گونه ای می باشد که بینندگان از دیدن اینکه هویت گلاب ریشه در فرهنگ او دارد و اینکه او خودش را به خطر می اندازد تا یک غریبه را نجات دهد و از او محافظت کند، محروم می مانند.
همه فیلم ها، صرفه نظر از اینکه تا چه اندازه براساس واقعیت ها ساخته شده اند، تفسیری برای خود دارند. هنر روایت این توانایی را دارد که کاری کند بیننده آنچه که نادیده گرفته شده است، را ببیند یا حتی می تواند موجب انحراف حواس او از دیگر دیدگاه ها شود. بازمانده ی تنها یک داستان در مورد جنگ می باشد که اگر چه کمی خشن است اما با موضوعاتی که اغلب برای فیلم های جنگی به کار می رود-سربازان افراد بسیارشایسته ای هستند که دستورات را پیروی می کنند، وارد جنگ می شوند و با شجاعت می میرند- مطابقت دارد. با این حال، تمرکز فیلم ممکن است باعث شود که بیننده آنچه را که ایالات متحده تجربه می کند را منعکس کند.
یک ملت مستقل باید بتواند از نیرویی مرگبار و قوی برای محافظت از منافع خود استفاده کند.از زمان جنگ جهانی اول، روانشناسان کمک زیادی برای آموزش ورفاه کسانی که در جنگ ها شرکت می کنند، ارائه داده اند (Hopewell,2013). بازمانده ی تنها به ما یادآوری می کند که به عنوان یک روانشنانس و البته شهروند، جنگ بدون هیچگونه پیشرفتی در فن آوری تنها باعث وحشی گری بیشتری می شود. به همین ترتیب، ما نیز به عنوان یک جامعه نیاز داریم که مطمئن شویم کسانی که وارد جنگ می شوند، تنها در ماموریت های ضروری شرکت کنند و پس از اجرای این ماموریت ها فرصت ریکاوری و بازیابی سلامت روان خود را داشته باشند.