اطلاعات فیلم جزیره ی شاتر:
ژانر : نئو-نوآر و مهیج و رازآلود
مدت زمان : ۱۳۸ دقیقه
محصول : ایالات متحده
نویسنده رمان: دنیس لهان فیلمنامه: لیتا کالوگریدیس
ستارگان : Leonardo DiCaprio, Mark Ruffalo,Ben Kingsley,Michelle williams
کارگردان :Martin Scorsese
این فیلم تاکنون امتیاز ۸٫۱/۱۰ از سمت منتقدین کسب کرده است.
خلاصه فیلم:
جزیره شاتر (به انگلیسی: Shutter Island) فیلمی در ژانر نئو-نوآر و تریلر روانشناختی، به کارگردانی مارتین اسکورسیزی و محصول سال ۲۰۱۰ ایالت متحده آمریکا است. فیلمنامه این فیلم توسط لایاتا کالوگریدیس بر اساس رمانی به همین نام نوشته دنیس لهان به رشته تحریر در آمده است. در این فیلم لئوناردو دی کاپریو همانند سه فیلم قبلی اسکورسیزی یعنی دار و دستههای نیویورکی، هوانورد و رفتگان در نقش اول حضور دارد.
درباره منتقد:
دکتر استیون گلد ، استاد مرکز مطالعات روانشناسیNSU و مدیر برنامه انسجام و یکپارچگی پس از حادثه در NSU است که در سال ۱۹۹۰ توسط او تاسیس شد. او در سال ۲۰۰۹ به عنوان رئیس انجمن روانشناسی آمریکا (APA) خدمت کرد. دکتر گلد مقالات زیادی را برای مجلات تخصصی و فصلهای ویرایش شده در مورد سو استفاده، ضربه روانشناختی، تجزیه شخصیتی و اعتیاد جنسی نوشته است و در کنفرانسهای تخصصی ملی و بینالمللی ارائه کردهاست. او همچنین سالهاست که به عنوان یک روانپزشک متخصص در امور جنایی ناشی از تجزیه شخصیتی فعالیت می کند.
نقد فیلم:
برخی از فیلم ها صرفا نقش یک سرگرمی محبوب را بازی می کنند. آنها مارا سرگرم می کنند، و به عنوان یک منحرف کننده ی حواس ما از استرس های زندگی روزمره ی ما عمل می کنند. اما برخی دیگر نیز به سراغ سطوح هنر می روند، آنها افکار را تحریک می کنند، فهم ، بینش و دیدگاه جدیدی را در خصوص سوالات اساسی ارائه می دهند و برخی از قوی ترین قواعد ما در خصوص ماهیت طبیعی و واقعی اطرافمان را تغییر داده و اصلاح می کنند. شاتر ایسلند فیلمی است که به طور گسترده ای در هردوی این سطوح مختلف ازفیلم عمل می کند.
در دوران پس از جنگ جهانی دوم، شاتر ایسلند به طور تاثیر گذاری دوباره استایل و تم ژانر فیلم های کلاسیک را در میانه ی قرن بیستم ایجاد کرد. فیلم به طور کاملا بی پروایی همراه با صحنه های بدیمن و با استفاده از کادر باز دوربین گرفته شده است، همین طور که یک قایق از میان امواج متراکم پدیدار می شود، نتیجه ای که می توان از این صحنه گرفت، این است که قرار است پیام های سرد و دردناکی از سرنوشت شخصیت اصلی فیلم دریافت کنیم.
مردم اغلب سعی می کنند با استفاده از خلاصه ای از طرح بفهمند و قضاوت کنند که آیا فیلم ارزش دیدن دارد یانه. خوب درخصوص این فیلم باید بگویم که در ارائه ی خلاصه ای از طرح تردید دارم، چرا که بیننده وقتی می خواهد درک کند که در فیلم چه اتفاقاتی رخ داده است، با مجموعه ای از صحنه های مختلف روبه رو می شود که درواقع نشان دهنده ی تاثیر واقعی شاتر ایسلند است. کافی است بگوییم که این فیلم با ورود تدی دانیلز،یک مامور پلیس آمریکا که توسط لئوناردو دیکاپریو بازی می شود، و البته همکار جدیدش، چاک ائول(مارک روفالو) برای انجام تحقیقات جنایتکارانه ی یک بیمار روانشناختی شروع می شود.
تنها وسیله ای که دراین جزیره وجود دارد یک قایق برای رفت و برگشت می باشد که توسط مقامات مسئول این نهاد کنترل می شود. در عرض چند دقیقه دنیلز و آئول می فهمند که به دلیل مسائل امنیتی باید اسلحه های خود را تحویل دهند، جو و فضای اطراف آنها بسیار تهدید کننده و خطرناک به نظر می آید. از این لحظه، تمام تفکرات دنیلز(و البته تفکرات بینندگان) درباره ی ماهیت مرکز، کارکنان و زندانیانی که در این مرکز قراردارند، و در نهایت در رابطه با حوادثی که برای خود دنیلز رخ می دهد، به طور مکرر به چالش کشیده می شود.
همینطور که حوادث مختلف پیش می روند و صحنه ها دنبال می شود، مسائل مختلفی که روانشناسان به آنها علاقه مند هستند، مورد استفاده قرار می گیرد. آشکارترین سطح این فیلم ، آنچه که از اول تنظیم شده است این است که یک مرکز روان درمانی برای زندانیان محکوم شده توسط دولت فدرال، در مرکزیت فیلم قرار دارد.
با این حال، فراتر از مسائل آغازین فیلم، سوالات مفهومی و فلسفی زیادی در هسته ی روانشناسی فیلم به وجود دارد. این سوالات شامل موارد زیر می باشند: ماهیت حافظه و هویت، موضوعی که با اهمیت و ارزش های متفاوتی در فیلم های Fight Club (فینچر، ۱۹۹۹) وMemento(nolan,2000) به کار رفته است، تاثیر تروما بر روی روان، فراموشی در رابطه با اتفاقات آسیب دیده و پوشش دادن حافظه ی آسیب دیده، جمع آوری دوباره خاطره ها تا بتوانیم حافظه را بازسازی کنیم، استفاده از واقعیت به عنوان یک محصول تعریف اجتماعی و توافق عام، پتانسیل متخصصین بهداشت و روان در استفاده از قدرت ذاتی خود در حیطه ی اختیاراتشان برای کشیدن خطی بین منطق وجنون و تعیین اینکه چه کسی در کدام قسمت از این دوبخش قرار می گیرد.
اینها همه مسائل بی اهمیتی هستند و درعین حال، همین طور که با پیش رفتن فیلم درک می شوند، به احتمال زیاد برای تماشاگر چشمگیر باشد و توجه او را جلب می کند. برخی از تماشاگرانی که این فیلم را می بینند، آن را به عنوان یک داستان سرگرم کننده از دیدگاه یک شاهد، تفسیر می کنند.آنها احتمالا سعی می کنند که فیلم را درست مثل یک پیچ و تاب در لحظه ای تعیین شده که نشان می دهد که در واقع چه اتفاقی رخ داده است و نشان دهنده ی واقعیت متفاوتی با آنچه که تا آن لحظه به ذهن می رسیده است، می باشد؛رمز گشایی کنند.
با این حال، همه افراد به این صحنه ی محوری، یک نتیجه گیری و راه حل ابهام آمیز نسبت نمی دهند. برای برخی از افراد، فیلم درواقع نقطه ای از مجموعه ی بی پایانی از خواندن شخصیت ها ورویداد های تشکیل دهنده ی شاتر ایسلند می باشد. برای این بخش از مخاطبان، حتی پس از پایان فیلم نیز، سوالات ابتدایی درخصوص هویت شخصیت های مرکزی، سیرت و باطن اقدامات آنها و ماهیت آنچه که درحقیقت فیلم فاش شده است درمقابل آنچه که آنها تصور می کرده اند و یا به اشتباه و نادرست درک کرده اند؛ باقی خواهد ماند و جوابی در خود نمی یابند.
همین کیفیت رنگارنگ این فیلم می باشد که باعث شده است من شاتر ایسلند را به عنوان شگفت انگیزترین وباکیفیت ترین فیلم بشناسم. این کار تا حدی دقیق است که حتی پس از مشاهدات مکرر، خوانش های جدید از طرح و نشان دادن شخصیت ها، مجبور شدند که یک قسمت را از زاویه های مختلف طبیعت و تعامل بین واقعیت های روانشناختی و اجتماعی ضبط کنند.
البته تنها یکی از هزاران مسیله به عنوان طرح اصلی فیلم درنظر گرفته شده است که از موارد خاص مورد علاقه ی روانشناسان نیز می باشد و آن تعریف شاتر ایسلند از طبیعت و ماهیت سیستم بهداشت روانشناختی ما می باشد. با اینکه داستان فیلم در حدود نیم قرن پیش اتفاق می افتد، اما شاتر ایسلند نگرانی های ناخوشایندی که مربوط به جامعه ی معاصر می باشد را مطرح می کند.
تسهیلات موجود در جزیره فراهم شده اند تا به عنوان حداقل تسهیلات درمانی که باید در یک موسسه ی اصلاحی وجود داشته باشد، به کار گرفته شوند. در بیشتر فیلم، این کارکنان بهداشت روان هستند که به نظر می رسد که حق کنترل این تسهیلات را دارند ومی توانند از آنها استفاده کنند و نگهبانان و سرپرست هیچ اختیاری در این باره ندارند. روانپزشک اصلی دکتر کوئلی (بن کینگزلی)،یک رویکرد انسانی برای برخورد با ساکنان جزیره در پیش گرفته است و او بر این باور است که آنها بیمار هستند و زندانی نمی باشند. او دراین باره می گوید:” من یک ایده ی رادیکالی دارم، به این صورت که اگر با یک بیمار با احترام رفتار کنید، به حرفهایش گوش بدهید،سعی کنید که اورا درک کنید، مسلما می توانید به آنچه که در رابطه با آن بیمار خواهانید، برسید”.
راشل سولاندو که یکی دیگر از شخصیت های کلیدی فیلم می باشد، به صورت کاملا ریلکس و آرامی در مورد سرنوشت ساکنان در آن موسسه توضیح می دهد :” همه افراد اطراف شما در این جزیره به جهان می گویند که شما دیوانه اید؛ و همه تلاش شما این است که در مقابل آن چه که دیگران به جهان می گویند، اعتراض کنید”. “زمانی که شما به عنوان یک دیوانه شناخته بشوید، هر کاری که انجام دهید، دیوانگی می باشد. نظرات منطقی نیز رد می شوند. ترس خالص، پارانویا ”
اکثر کسانی که مثل ما از متخصصان روانپزشکی هستند، می خواهند که با این چشم انداز کوئلی آشنا شوند واز طریق آن اکتشافات خود را انجام دهند. با این حال اگر ما نتوانیم نقش بالقوه ای در حرفه ی خود برای تبدیل شدن به عاملان کنترل جامعه داشته باشیم و فرصت ها و حتی الزام اخلاقی را به عنوان صدایی برای تغییر جامعه از دست بدهیم، احتمالا به طور ناخواسته شرایطی را ایجاد می کنیم که زنگ خطر را به صدا در می آورد. شناخت این امکان و هشدارهایی که از آن نشات می گیرد، یکی از بهترین راه ها برای جلوگیری از آن است.