چگونه ممکن است کسی از فکر کردن درباره والدین فوت شده خود دست بکشد؟ این فکر و خیالها ذهن همه ما را در مراحل مختلف زندگی درگیر میکند. فوت والدین یکی از ضروریات چرخه طبیعی زندگی است که باید با آن کنار بیاییم.
برای آشنایی با راهکارهای کنترل افکار منفی در مورد والدین مرده در ادامه مطلب با کلینیک اعصاب و روان هیربد همراه باشید.
این مقاله از زبان سیلویا پانیتزا (Silvia Panizza) نقل قول شده است. او میگوید:
بعد از اتمام تحصیلاتم، چند ماه به عنوان سرپرست سالمندان کار کردم. شغل سختی بود، اما بعضی از افراد بودند که من آنها را هنوز هم به خاطر دارم. یکی از آنها زنی حدود 90 ساله بود که دچار از مشکلات حافظه و مشکلات شنوایی شده بود. من به او ناهار میدادم و بعد از آن که میخورد، مینشستم و گوش میدادم و او داستانهایی راجع به زندگی خودش به من تعریف میکرد. او ازدواج کرده بود و چندین فرزند داشت. اما افرادی که بیشتر درباره آنها صحبت میکرد و به نظر میرسید آنها را بهتر به یاد میآورد، والدینش بودند.
با گوش دادن به حرفهای او این افکار مرا ترساند. اینکه حتی وقتی خیلی پیر هستیم و آنچه را که دیروز انجام دادیم یا حتی اسامیهمسایگانمان را فراموش میکنیم، اما والدین خود را به یاد میآوریم. اینکه مسائلی وجود دارد که ما هرگز نمیتوانیم آنها را پشت سر بگذاریم و خاطراتی از گذشتههای دور میتواند هرگز از خاطر ما پاک نشود و به طور مکرر به ذهن ما برگردد. ما آنچه را که به یاد میآوریم نمیتوانیم کنترل کنیم. برخلاف این ضرب المثلی که زمان دوای هر مشکلی است، من معتقدم که زمان همه چیز را بهبود نمیبخشد. زمان مانند یک موج آب، همه چیز را شسته و از بین نمیبرد.
به نظر میرسد ما به راحتی نمیتوانیم برخی افراد را فراموش کرده و از زندگی خود پاک کنیم، به ویژه افرادی که مرده اند. ممکن است بخواهیم آنها را فراموش کنیم، چراکه یادآوری صدمه میزند، چراکه ما آنها را از دست میدهیم و عشق مداوم ما به آنها دردناک است. چراکه احساس گناه میکنیم که بیشتر از این از آنها قدردانی نکردیم و قدر آنها را ندانستیم. یا ممکن است صدمه ببینیم، چون ما هنوز نمیتوانیم آنها را ببخشیم.
به هر دلیلی، ممکن است آرزو کنیم در دنیایی زندگی کنیم که والدینمان وجود نداشته باشد، یا حتی در ذهنمان هم نباشند، چرا که نمیتوانیم به عواقب از دست دادن چیزی که همیشه داشتهایم فکر کنیم. بنابراین اگر میتوانستیم فراموش کنیم، هیچ غصه و دردی در دنیا وجود نداشت. حتی ممکن است اعتقاد داشته باشیم که فراموش کردن در مورد والدین، به نوعی ما را آزاد میکند تا خودمان باشیم نه آن کسی که والدینمان میخواهند باشیم.
شاید همه این بحثها درست باشد، اما شاید هم این نوع طرز فکر روش غلطی برای فکر کردن در مورد والدین مرده باشد.
همیشه این فکر وجود دارد که ممکن است تسکین دهنده یا وحشتناک به نظر برسد: من نمیتوانم به دنیایی فکر کنم که والدینم در آن غایب باشند. طبیعی است که والدین ما از نظر زیست شناختی و روانشناختی بخشی از ما هستند. ما به خاطر بودن آنها هستیم.
همیشه لحظاتی اتفاق میافتد که به آینه نگاه میکنیم و متوجه میشویم که ما دقیقاً مثل والدینمان لبخند میزنیم، یا نحوه حرکت دادن دستان آنها در هوا را در شرایط ناخوشایند به یاد میآوریم، چراکه ما هم این کار را میکنیم. شاید ما خیلی شبیه آنها باشیم. شاید ما با بچهها خوب باشیم، درست مانند آنها. اعتماد به نفس یا ناامنی ما، ترسهای خاص ما و روشی دوست داشتن ما، تحت تأثیر آنهاست.
البته ما نیز آزادی و استقلال خاصی داریم، زیرا بخشهایی از خودمان وجود دارد که توسط عواملی شکل گرفته اند که هیچ ارتباطی با والدین ندارند و به این دلیل است که میتوانیم تا حدودی انتخاب کنیم که چه کسی باشیم. اما همیشه اثری از پدر و مادرمان د ر ما وجود دارد، برخی زیاد، برخی دیگر کمتر.
بیشتر والدین میراثی را در ما به جای میگذارند که ترکیبی از نکات مثبت و منفی است. این موضوع چرخه طبیعت انسان است و اگر فرزندانی داریم، به همین ترتیب در وجود آنها حضور خواهیم داشت.
در واقع اگر بخواهیم، میتوانیم فراتر برویم و در مورد تمام تاریخ و نسلها و عوامل طبیعی که در ساخت شخصیت خودمان نقش داشتهاند فکر کنیم. این فکر شاید کمی گیج کننده باشد، اما یک فکر فوق العاده گسترده نیز است.
ما میتوانیم در این باره به عنوان یک موضوع زیست شناسی، یک موضوع فرهنگ، یک سؤال فلسفی از هویت شخصی یا به عنوان منظری معنوی فکر کنیم.
هیچ یک از این افکار منکر فردیت ما نیستند. این امر بیشتر درمورد این واقعیت است که فردیت ما از والدینمان مستقل نیست و والدین بخش بزرگی از ما را تشکیل میدهند.
ماهیت خاطرات مربوط به والدین فوت شده
از نظر روانشناختی، دو عامل ماهیت فراگیر خاطرات مربوط به والدین ما را توضیح میدهند: یکی این واقعیت است که تجربیات شدید عاطفی در حافظه ما ماندگار میشوند نکته دیگر این است که ما احتمالاً وقتی چیزهای جدید هستند خاطرات را ایجاد خواهیم کرد. و دوران کودکی دورهای از زندگی ماست که بسیاری از چیزهایی که تجربه میکنیم جدید و مهم هستند.
والدین در هر دو حالت معمولاً محوری هستند. اولین احساسات ما با آنها اتفاق میافتد. آنها در اولین کاوشهای ما در مورد جهان و خودمان حضور دارند. بنابراین اگر این موارد را کنار هم قرار دهیم، مشخص میشود که موقعیتهای مربوط به والدین از تقریباً هر چیز شانس بیشتری برای تحت تأثیر قرار گرفتن در خاطرات ما دارند.
اما آیا این بدان معنی است که ما در خاطرات والدین خود که گاهاً دردناک هم هستند، گیر کرده ایم؟ اصلاً.
من فکر میکنم که میتوانیم از حضور اجتناب ناپذیر والدین در درون خود به عنوان چشمه ای استفاده کنیم تا به جلو برویم و به عنوان یک دانش رهایی بخش برای پیش بینی خودمان به خارج از جهان باشیم. اینکه کسی جزئی از ما باشد به معنای این نیست که باید همیشه در مورد آنها فکر کنیم. یا حتی اصلاً این بدان معناست که ما آزاد هستیم، در واقع، باید در مورد همه چیز فکر کنیم، زیرا لازم نیست که افکار خود را بر روی آنها ثابت نگه داریم تا حضور آنها را حس کنیم. آنها همیشه هستند.
اگر ما با این هویت کنار بیاییم، اگر میراث آنها را به روشهایی که به ما در زندگی کمک میکنند بپذیریم، پس دیگر نیازی به تمایل به فکر کردن به والدین مردهمان نخواهیم داشت. زمانی که در قید حیات هستند، میتوانیم توجه کامل خود را به چیزهایی که به آن نیاز دارند بدهیم، بدون آنکه احساس گناه کنیم که والدین خود را رها کردیم.
مقابله با افکار منفی
هرچند که گاهی اوقات، جنبههای خودمان که توسط والدینمان شکل گرفته اند، دلایل رنج ماست و ما باید روی آنها کار کنیم. ممکن است خاطرات دلخراش وجود داشته باشد که نمیتوانیم آنها را نادیده بگیریم.
اگر اینطورحس میکنید، شاید لازم باشد که به ریشه آن رنجها برگردیم، آنها را بررسی کنیم و برای رفع آنها تلاش کنیم. این کار ارزش انجام آن را دارد، به ویژه اگر در بخشش والدین خود به خاطر اشتباهاتی که در مورد ما انجام دادند، مشکل داشته باشیم. پشیمانی از این واقعیت که ما هرگز آنها را نبخشیدیم، یا احساس شرم در مورد اینکه ما هنوز عاشق افرادی هستیم که ما را تحقیر کرده و آزار داده اند، میتواند منبع عمیق تروما باشد. گزینه آسان سعی در فراموش کردن آن اشتباهات است.
اما مقابله با خاطرات میتواند به ما در پیشبرد بهبود روانی کمک کند. شاید هر چقدر والدین ما به ما بدی کردند، آنها نیز توسط والدینشان مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند. اگرچه این فکر کارهای آنها را توجیه نمیکند، اما پذیرش اینكه آنها نیز تا حدودی قربانی بودند، یا اینكه آنها نیز برخی از ویژگیهای خوب را داشتند، میتواند راهی برای شکستن چرخه افتادن در تاریكی باشد.
بنابراین کنار آمدن با خاطرات تاریک و همراه داشتن آنها با خودمان، میتواند ما را به افرادی استثنایی تبدیل کند. اگر هنوز نمیتوانیم والدین خود را ببخشیم، فکر کردن درباره آنها حداقل میتواند به ما کمک کند تا بپذیریم که نمیتوانیم آنها را ببخشیم. و این پذیرش ممکن است خاطرات ما را کمتر دردناک کند.
در مورد احساس گناه نیز همین موضوع صادق است. مطمئناً، همه ما میتوانستیم به والدین خود عشق و مراقبت بیشتری نشان دهیم. اما آنها نیز دقیقاً همین حس را نسبت به والدینشان داشتند و بنابراین همیشه درک کرده اند که ما آنها را بیشتر از آنچه میتوانیم بگوییم، دوست داریم. بدین شکل فکر کردن باعث راحتتر کردن وجدان شما میشود.
در نهایت، ما با افرادی که ما را به دنیا آوردهاند و بزرگ کردهاند، گره خورده ایم. اما میتوانیم انتخاب کنیم که نگاه خود را به کجا بکشیم. در واقع، من استدلال میكنم كه دقیقاً به دلیل حضور غیر قابل اجتناب این افراد در زندگیمان، بهتر است كه توجه خود را به نکات مثبت حضورشان هدایت كنیم. مثلاً میتوانیم اطمینان داشته باشیم که ما هر مسیری را که در زندگی انتخاب کنیم، آنها به هر طریقی با ما خواهند بود و خواهند ماند.
منبع: theconversation