چرا رعایت نکردن کار ها و برنامه های روزمره مهم است؟
انزوا، تنهایی و خودسازی
نوشته ی دکتر لیزا فایر استون
ناکام ماندن در بررسی و تغییر عادت هایمان می تواند تاثیر مخربی روی زندگی ما بگذارد. داشتن کار ها یا برنامه روزانه ضرورتاً چیز بدی نیست می تواند به منظم بودن شما، زایایی و فعال بودن شما کمک کند یا حتی بر اساس نظر برخی پژوهشگران به زندگی معنا می دهد. بررسی ها و پژوهش های مشخصی کار های روزمره خانه را به رضایت از زندگی ربط می دهند. اگرچه همه ی کار های روزانه به شکل برابری ایجاد نشده اند و ناکامی در بررسی آنها و یا تغییر آنها می تواند تاثیر مخرب یا محدودی بر زندگی ما بگذارد.
در ادامه با کلینیک اعصاب و روان هیربد همراه باشید.
کار های روزمره
یکی از مهم ترین دلایل این است که رفتار هایی که از روی عادت هستند به شکل طبیعی می توانند احساس ما را از بین ببرند. انجام دادن مجموعه ایی از آنها (کار های روزانه) می تواند ما را تنظیم کند روی یک راهنمای شخصی برای کل روز مان که باعث می شود ارتباط مان با خودمان و تجربه های مستقیم مان از دست بدهیم -چه تجربه های عاطفی و چه تجربه های حسی-به عنوان مثال بالا و پایین کردن تلفن مان هنگامی که صبح در قطار هستیم ظاهراً بدون ضرر به نظر می رسد اما ممکن است مناظر، صداها و یا حتی بو هایی را از دست بدهیم که تا حدودی ما را به جنب و جوش در می آوردند، احساس خاصی را به ما القا می کنند یا تصویر سازی ما را بر می انگیزانند.
همچنین لیست آیتم هایی که به خودمان فشار می آوریم آنها را در برنامه ی عصر مان بگنجانیم ممکن است زمانی را بگیرند که از آن برای دیدن پارتنر مان می توانستیم استفاده کنیم. الگو عادت های شخصی مان هر چه که باشند، مهم است رفتار هایی را در نظر بگیریم که در آنها شاید ما از مهم ترین رفتار مان یعنی درگیر شدن در کارها فاصله می گیریم. با یک برنامه ی روتین خاص یعنی کار های روزمره ممکن است احساس امنیت بیشتر یا بی رقیب بودن داشته باشیم و برخی از ترس هایمان و تردید هایمان کاهش می یابند.
اگرچه ممکن است به حس ترس، کنجکاوی یا هیجان مان نزدیک تر شویم. به همین دلیل است هنگامی که تلاش می کنیم از چیزی استفاده کنیم -یک الگوی اصلی یا انعطاف ناپذیر رفتاری -برای بی اثر کردن احساس منفی، اغلب به شکلی ناخواسته جلوی احساسات و عواطف مثبت مان را هم می گیریم.
بی حوصلگی و کسالت یک عارضه شایع در تکرار کار های روزانه
یکی از عوارض جانبی رایج مربوط به کار های روزمره ما عبارت است از بی حوصله گی و کسالت. به این فکر کنید که در یک روز تعطیل چه احساسی دارید و در یک روز معمولی اواسط روز در حالی که در خانه هستید، چه احساسی دارید؟ معمولا سفر با احساس تازگی همراه است که نشاط آور و فرح بخش است. و در حالی که حس آزادی و عدم تعهد وجود دارد برنامه ی روتین ما کاملاً تغییر می کند در عوض روز را با عدم قطعیت و تجربه های جدید پشت سر می گذاریم. در حقیقت، حفظ کردن این حس ماجراجویی در همه ی روزهای زندگی مان ممکن و شدنی است.
روش های عینی وجود دارد برای ایجاد کردن تعادلی میان آرام و با ثبات کردن زندگی روزانه مان و نیرو بخشیدن به تجربیات مان. اولین گام این است که از خودمان بپرسیم آیا ما واقعا در حال تجربه کردن زندگی مان هستیم یا فقط حرکت هایمان را تجربه می کنیم؟ ما می توانیم با بررسی الگوهای رفتاری مان شروع کنیم که طوطی وار شده اند یا حتی روش های انعطاف ناپذیر فکر کردن که انرژی ما را تحلیل می برند و احساس سرزندگی و نشاط را در ما از بین می برند.
این ممکن است مفید باشد برای درست کردن لیستی از فعالیت هایی که درگیر آنها هستیم و باعث می شوند احساس بی حالی و بی رمقی کنیم. برای بسیاری از ما روی آوردن به فناوری -تلفن هایمان و تلویزیون های سطح بندی -می توانند به شکل اعتیاد آوری کرخت کننده باشند. اگرچه عادت هایی که رابطه ی ما را قطع می کنند نسبت به ابزار هایمان مدت طولانی تری وجود داشته اند.
به زندگی خود تنوع بدهید
بنابراین مهم است که حتی فعالیت ظاهراً بدون ضرر را برای ایجاد یک تنوع در کار های روزمره خود در نظر بگیریم مانند مکان خاصی که ما همیشه برای غذا خوردن به آنجا می رویم یا روش خاصی که خودمان را برای خوابیدن آماده می کنیم. اگر در شناسایی این رفتار ها با مشکل مواجه شویم یک حساب سرانگشتی این است که اغلب می توانیم بگوییم که عمل چه اندازه غیر ارادی است و هنگامی که آن را به شکل متفاوتی انجام می دهیم چقدر مضطرب و نگران می شویم.
ایجاد یک تغییر
هنگامی که ما این حس و تمایل را داریم که کار های روزمره مان را تغییر دهیم، می توانیم اقدام کنیم. نیازی نیست که کار خیلی بزرگی انجام دهیم، می توانیم با بهم ریختن ترتیب انجام کار ها شروع کنیم، رستوران جدیدی را امتحان کنیم یا مسیر متفاوتی را برای رفتن به محل کار انتخاب کنیم.
هنگامی که این تمرین را آزمایش می کنیم می توانیم بزرگ فکر کردن را شروع کنیم. ممکن است چیزی را جستجو کنیم که به معنای نقض یک هویت ثابت شده است یا نقشی که به خودمان تحمیل کرده ایم. به عنوان مثال اگر ما برای ساکت شدن فشاری را احساس می کنیم، سعی می کنیم بلند تر و بی پرده حرف بزنیم و ایده های بیشتری را پیشنهاد کنیم.
اگر اغلب احساس می کنیم جایی را که برای شام یا یک قرار شبانه انتخاب می کنیم باید کنترل شود، رفتن و دیدن آنچه که اتفاق می افتد تجربه ی ما را کاملا تغییر می دهد. اگرچه اینها ممکن است کوچک و کم اهمیت به نظر برسند. بروز این تغییرات می تواند باعث نگرانی و اضطراب ما شود. اگرچه آنها اغلب با رفتار هایی ما را برانگیخته می کنند که انتظار نداریم. به همین دلیل، هنگامی که درگیر انجام کار های روزمره می شویم اغلب الگوی رفتاری را انتخاب می کنیم که آشنا و امن به نظر می رسد.
بررسی الگو ها
این الگو ها بر اساس اقتباس های قدیمی ساخته می شودند که به وجود آوردیم تا در محیط های قبلی احساس آرامش کنیم. در دوران بچگی سیستم های دفاعی را ساختیم برای محافظت از خودمان در برابر رفتار هایی که به ما آسیب می زنند. ممکن است به این نیاز داشته باشیم که مستقل یا شبه مستقل بودن را احساس کنیم و مرتب بودن را برای زندگی کردن در خانه ایی که احساس بی نظمی و بی ثباتی را به ما القا می کند.
برای حفاظت کردن از خودمان در برابر اضطراب و درد به شکل ناخودآگاهی در مقابل اثرات کار های روزمره مجموعه ایی از رفتار های سازمان یافته طراحی می کنیم که به ما کمک می کنند دنیا را هدایت کنیم. مشکل اینجاست، همانطور که دنیا و زندگی های ما تغییر می کنند، ما بزرگسالان مستقلی می شویم که دیگر قربانی شرایط نیستیم و در رفتار های خودمان باقی می مانیم. در این مرحله دفاع از خودمان شروع می کنند به آسیب زدن به جای این که به ما کمک کنند.
هنگامی که در وضعیت دفاع از خودمان و زندگی مان باقی می مانیم و در انجام کارهای روزانه مان انعطاف نشان نمی دهیم اغلب حس بچگی را از دست می دهیم، حس شگفتی از دنیا. اگرچه مجددا می توانیم با این احساس رابطه برقرار کنیم از طریق اشتیاق مجدد ما برای جستجو. این جستجو نباید محدود شود به روزهای تعطیل یا موقعیت های خاص، بلکه می تواند هر روز اتفاق بیفتد. ما می توانیم در شهر مان جستجو کنیم و در روابط مان آزادانه تر رفتار کنیم یا از تغییر و تنوع در انجام کارهای صبح گاهی مان استقبال کنیم. هر روز این موضوع را جشن بگیریم که می توانیم انتخاب کنیم.
یک حقیقت
هیچ روز یا لحظه ایی مانند هیچ روز یا لحظه ی دیگری نیست، هنوز هم جستجو کردن و انتخاب های تازه به ما کمک می کنند احساس زنده بودن و مشغول بودن کنیم و با خودمان و دیگران هماهنگ شویم. این ممکن است به معنای انجام دادن کاری باشد به سادگی بقل کردن پارتنر مان به چای اینکه با عجله آنها را وادار به انجام کاری احمقانه کنیم، بهتر است که فرزندان مان را به اتاق شان بفرستیم و از آنها بخواهیم اتاق شان را مرتب کنند. این ممکن است به معنای پیدا کردن یک عادت جدید باشد یا کنار گذاشتن تلفن مان.
کلام آخر
عمل و رفتار هر که باشد مهم است که آن را در مورد خودمان چک کنیم و ببینیم که این انتخاب های جدید چه احساسی در ما ایجاد می کنند. ما می توانیم کار هایی را انجام دهیم که دکتر دنیل سیگل به آن غربال کردن تجربیات می گوید. این غربال کردن تجربیات همه ی احساسات، عواطف، تصاویر و افکاری را که برانگیخته می شوند را در نظر می گیرد. هنگامی که این کار را انجام می دهیم، ممکن است احساس اضطراب و نگرانی کنیم اما در طول زمان به آرامی و مجدداً با آنچه که هستیم ارتباط برقرار می کنیم. ما شروع می کنیم به شناخت دقیق تر آنچه که از انجام ش لذت می بریم، آنچه که برای ما مهم است و خیلی ساده آنچه که ما را زنده و سرپا نگه می دارد.
منبع: psychalive