برای شناسایی گرسنگی واقعی، اول باید تعریف آن را خوب بدانیم، که به آن راحتی که به نظر می رسد نیست. بسیاری از شما ممکن است هرگز اجازه ندهید که گرسنگی واقعی را تجربه کنید، فقط احساس ناراحتی کنید. نمیدانید دقیقاً چیست، ممکن است برای مدت طولانی از گرسنگی گذشته باشد و دیگر نتوانید بین گرسنگی و احساس اضطراب، استرس، بیحوصلگی یا هر احساس دیگری تفاوت قائل شوید. شما به خود اجازه نداده اید که برای مدت طولانی بدون غذا بمانید تا احساس گرسنگی واقعی داشته باشید. ممکن است از کودکی آن را تجربه نکرده باشید.
هر یک از ما با یک حس ذاتی گرسنگی متولد می شویم. وقتی بچه بودیم و این حس را داشتیم، گریه میکردیم. مادر یا مراقب ما با یک شیشه یا سینه ما را آرام می کرد و وقتی دیگر گرسنه نبودیم، غذا را کنار می زدیم. پس قبل از اینکه بتوانیم صحبت کنیم، گرسنگی را می شناختیم.
زمانی که کودک نوپایی بودیم و شروع به غذا خوردن کردیم، همچنان بر مصرف غذای خود کنترل داشتیم. شاید مادر فکر میکرد که باید همه چیزهایی را که جلویمان می گذاشت باید تمام شود، اما ما ایدههای دیگری داشتیم. ممکن است دندان های شیری کوچک خود را به هم فشار می دادیم و اجازه نمی دادیم یک قاشق اضافی وارد دهانمان شود. او ممکن است گونه های کوچک چاق ما را به هم فشار داده باشد تا مجبورتمن کند دهانمان را باز کنیم، اما این کار را نکردیم. اگر او موفق می شد ، ما آن را تف میکردیم. پیام واضح بود: “دیگر غذا نمی خوام، مامان.”
همانطور که او پشتکار داشت، بالاخره یاد گرفتیم که با تمام کردن همه چیز در بشقاب خود، مادر را راضی کنیم. ممکن است به ما گفته شده باشد: که اگر سبزیجات بخوری، جایزه ات دسر خواهد بود. اگر دست از گریه برداری، یک آبنبات چوبی رشوه میگیری. پس ما یاد گرفتیم که تمام غذای خود را بخوریم زیرا دیگران از ما راضی می شوند. به نظر می رسید دیگر مهم نبود که گرسنه بودیم یا نه. به ما آموزش داده شده است که احساس گرسنگی و سیری خود را نادیده بگیرید تا دیگران را راضی نگه دارید. و خوب یاد گرفتیم
سالها بعد، همچنان در مهمانی ها و دورهمی ها و قرار ملاقات ها یک وعده غذایی در زمانی که گرسنه نیستیم می خوریم تا در جمع پذیرفته شویم یا رضایت میزبان را جلب کنیم.
فرهنگ لغت گرسنگی را به عنوان “احساس دردناک یا حالت ضعف ناشی از نیاز به غذا” توصیف می کند. برخی از افراد اگر در زمان های معمول غذا خوردن خود غذا نخورند، تحریک پذیر، لرزان، یا سرگردان می شوند. برخی دیگر گرسنگی را به صورت احساس سبکی سر، خالی بودن، احساس ضعف، سردرد یا پوچی تجربه می کنند. گاهی اوقات یک معده غرغر باعث رفتن به سمت غذا می شود. بعضی ها وقتی افسرده می شوند غذا می خورند. برخی دیگر وقتی افسرده می شوند اشتهای خود را از دست می دهند. محرکهای بیرونی، مانند محرکهای احساسی و فیزیکی، فراوان هستند، اما تعداد کمی از آنها نشانه گرسنگی هستند.
انسان ها دارای مکانیزم های جنگ/ گریز/ فریز هستند که به آنها کمک می کند تا زنده بمانند. هنگامی که اجداد ما در زمین پرسه می زدند و با ببری روبرو می شدند که از بوته ها بیرون پریده بود، خود را بسیج می کردند تا یا با ببر بجنگند یا از آن فرار کنند. سال ها بعد، ما هنوز با ببرها روبرو هستیم. مرگ در خانواده، از دست دادن شغل یا بیماری و… می تواند شبیه همان گاز گرفتن ببر باشد. نبضمان تند می شود، دهانمان خشک می شود، کف دست عرق می کند و به رفتارهای ابتدایی و نخستین خود باز می گردیم و سعی می کنیم با گذاشتن چیزی در دهان، اضطراب را فرو بنشانیم. همچنین ممکن است به نوسانات زندگی روزمره واکنش نشان دهیم – پیشخدمت ناتوان، ترافیک زیاد، صف در بانک – که باعث می شود یک جعبه کلوچه بخوریم یا برای دومین بار غذا بپزیم. ممکن است یک بچه کوچک را به اشتباه به عنوان ببر تشخیص دهیم، در حالی که فقط یک بچه است.
آیا این تجربه را داشته اید که هنگام درگیرشدن دریک پروژه فکر کنید گرسنه هستید و چندین ساعت گذشته باشد تا دوباره به غذا فکر کنید؟ گرسنگی واقعی نمی تواند چند ساعت صبر کند. نیاز به تغذیه دارد. شما در ظهر گرسنه نبودید، اما به محرک های روزانه پاسخ می دادید و به خودتان اجازه می دادید غذا بخورید.. اگر با فعالیت دیگری حواس خود را پرت کنید، این میل معمولا در عرض چند دقیقه برطرف می شود. سعی کنید بین گرسنگی و میل خود تفاوت قائل شوید.
نیازی نیست که غذا شما را سیر کند تا احساس سیری کنید. نخوردن چند لقمه آخر غذا معمولاً می تواند حس خوبی داشته باشد در حالی که سبدهای نان، لیوان قهوه یا بطری های لیتری نوشابه رژیمی ممکن است احساس گرسنگی و نارضایتی و ناراحتی در شما ایجاد کند.