داستان هایی که ما تعریف می کنیم بخش مهمی از خاطراتمان هستند، طبق تحقیقات انجام شده در حوزه روانشناسی این داستان ها تلسط زیادی بر ما و رفتارمان داشته و تاثیر زیادی بر هویت ما دارند. (Sadie F. Dingfelder ,January 2011)
در ادامه با کلینیک اعصاب و روان هیربد همراه باشید.
واشنگتن از جمله بزرگترین کلانشهر ها در دنیا به شمار می آید، شهری با این عظمت قطعا نقاط معروفی مختلفی را در خود جای داده است؛ یکی از این نقاط مکانی است که در آن افراد بر روی صحنه حاظر شده و داستان هایی از زندگی خود را برای دیگران تعریف می کنند.
به گفته Amy Saidman شخصی که مسئول برگزاری این گردهمایی هاست، “شاید اغلب افراد فکر فقط افراد برونگرا هستند که برای بازگو کردن داستان زندگی خود بر روی صحنه می روند اما این یک دروغ است” به گفته وی “همه ما داستان هایی برای گفتن داریم، تنها نیاز ما برای بازگو کردن آنها چند گوش شنوا است”.
به گفته دکتر Dan McAdams (استاد روانشناسی دانشگاه شمال غربی) که یکی از بزرگترین محققان در این زمینه بشمار می آید و همچنین یک دهه گذشته زندگی خود را صرف تحقیق بر روی این موضوع کرده است، “نشان دادن چنین رفتاری از افراد برای بازگو کردن داستان هایشان واقعا حیرت آور است”.
داستان درمانی
به گفته مک آدامز “اینکه که افراد بخش هایی از زندگی خود را به داستان تبدیل و برای ما تعریف می کنند تنها برای سرگرم کردن ما نیست بلکه این داستان ها به ما اجازه می دهند تا از چیز هایی غیر عادی یا تصادفی لذت ببریم”.
به گفته مک آدامز “داستان ها به ما کمک تا بتوانیم تصمیمات بهتری برای خود بگیریم و مسیر را برای خود هموار تر کنیم”.
داستان ها تجربیات دیگران را در اختیار ما قرار می دهند و به ما کمک می کنند تا در چالش های بزرگ زندگی تصمیمات درست را اتخاذ کنیم. داستان ها قادرند تا تاثیرات شگفت انگیزی بر زندگی افراد داشته باشند، محققان دریافته که گفتن داستانهایی درباره رنج و مشقت برای دست یافتن به پیروزی می تواند امید را در افراد زنده کرده و نیرویی مولد را در آنها ایجاد کند.
اما تا اینجا این فقط یک روی سکه بود! داستان ها همچنین می توانند موجب یاس و نا امیدی در افراد شوند، به عنوان مثال گفتن داستان هایی درباره همسرتان که بر روی صفات منفی تمرکز دارد می تواند موجب پوشانده شدن صفات مثبت وی شده و نیز باعث شود تا شما آن صفات را از یاد ببرید. (John Holmes PhD روانشناسی و استاد دانشگاه واترلو).
به گفته هولمز ” خوب یا بد داستان ها منبع بسیار مناسبی برای ترغیب فرد به انجام یک کار یا پذیرفتن یک موضوع هستند”
داستان های امید بخش
پشت سر گذاشتن جزئیات عجیب و غریب دقیقاً همان روشی بود که اریکا هاگنسن هنگام شرکت در کارگاه Speakeasy DC (کارگاه هایی برای تعریف کردن داستان) از طریق آن گذشت.
اریکار هاگنسن یک فعال حقوق معلولان، در نظر داشت تا داستانی که در یکی از سفر های هوایی برایش رخ داده بود را تعریف گفت.
او پس از درخواست پیش غذا از مهماندار هواپیما با مخالفت وی مواجه می شود، هاگنسن این پرواز را به سوار شدن بر پشت گاو های اسپانیایی تشبیه کرد” ، او ادامه داد “پس از این اتفاق کمربند ایمنی خود را محکم بستم و سفت بر روی صندلی ام نشستم” (حالتی نشاناز نارضایتی وی).
پس از بروز این اتفاق و تعریف کردن این داستان برای دیگران او توانست اعتماد بنفس بیشتری کسب کند و پس از آن راحت تر تقاضا هایش را مطرح کند.
پروفسور مک آدام دریافت که تعریف کردن داستان هایی درباره پیروزی بر چالش ها قادر است تا نیروی مولد را در سایر شنودگان ایجاد کند.
Generativity اسمی بود که توسط Erik Erikson بر روی یکی از صفات بارز انسانی گذاشته شد؛ Generativity به این معناست که شما قصد دارید تا دنیا را به مکانی بهتر برای زندگی فرزندان و حتی نسل های آینده تبدیل کنید؛ این خود بک محرک بزرگ برای تولید نیرو های مولد است.
مک آدامز می گوید: “افراد مولد دوست دارند داستانهایی را درباره زندگی خود برای شما تعریف کنند که در آن اتفاقات وحشتناکی برای آنها رخ می دهد، اما اغلب این اتفاقات بد منجر به پایانی خوش برای آنها خواهد شد”.
تحقیقات و مطالعات
در یک مطالعه حمایت از این نظریه، که در مجله شخصیت و روانشناسی اجتماعی منتشر شده است (جلد 27 ، شماره 4)، مک آدامز و همکارانش از 269 بزرگسال میانسال و 125 دانشجوی کالج خواسته اند که داستان هایی را درباره قسمت های معنی دار از زندگی خود بازگو کنند.
سپس شنوندگان با بررسی مسیر رستگاری این افراد درخواهند یافت که پس طی شدن مسیری با سلسله اتفاقات ناگوار در آخر این رستگاری بود که نصیب این افراد شد.
پس از انجام تحقیقات محققان دریافتند افرادی که داستان هایی با فراز نشیب زیاد اما مولد را برای دیگران بازگو می کنند افرادی مسئولیت پذیر تر و داری نیروی مولد قوی تری هستند، این افراد در اغلب گفته های خود به این نکات اشاره می کنند که “من برای بهبود وضع محلی که دران زندگی می کنم مسئولیت دارم”.
صرف نظر از نکات کلی، محققان دریافتند افرادی که داستان هایی در رابطه با رستگاری بازگو می کنند افراد خوشبخت تری هستند.
بررسی ها نشان می دهند وجود چنین داستان ها و نقل آنها توسط خود فرد یک نیروی محرک بسیار بزرگ را در جامعه ایجاد خواهد؛ نقل این داستان ها این تصور را در فرد ایجاد خواهد کرد که حتی اگر مسیر سختی را طی کند و دائما در طول این میسر سختی ها و ناملایمات به سراغ وی بیایند، در آخر این موفقیت است که انتظار وی را می کشد، پس نیرویی قدرتمند او را همراهی خواهد کرد.
داستان های جذاب
می توان گفت افراد سخت کوش همیشه داستان های جذابی را برای تعریف کردن خواهند داشت، زیرا این افراد با بکار گیری تلاش همیشه به سرانجام خوبی خواهند رسید.
فکر کردن به پایان مثبت و اعتقاد قلبی به این موضوع مهم ترین نیرو محرک شما در پیشبرد اهدافتان خواهد بود
لورا کینگ (دکتر و استاد روانشناسی در دانشگاه میسوری کلمبیا) می گوید: “پس از بروز اتفاقات ناگوار این امکان وجود دارد که فرد در مدت کوتاه تری به موفقیت دست یابد” وی با مطالعه بر روی زندگی افرادی که چالش های بزرگی را در زندگی خود تجربه کرده اند (مانند افرادی که طلاق گرفته اند، بزرگ کردن کودکان مبتلا به سندرم داون و یا مشکلات اینچنینی) معمولا با پیگیری روند درمان پس از نهایتا دوسال از بحران خارج شده و به موفقیت های بزرگی دست پیدا می کنند.
قدرت امید و انگیزه
این افراد علاقه دارند تا روند رشد را سریع تر طی کنند و و با دیدی متفاوت از دیگران به زندگی نگاه می کنند، سرشار از امید و پر از انرژی. لورا کینگ در یک مطالعه تحقیقاتی از والدینی که فرزندی مبتلا به سندرم داون داشتن درخواست کرد تا نحوه چگونگی اطلاع از بیماری فرزندشان را به داستان بکشند، اغلب والدین دوسال پس از نوشتن این داستان روند درمانی فرزند خود را شروع کرده، با این مشکل کنار آمدند و زندگی شاد تری را تجربه کردند.
یکی از والدین نوشته بود “دختر من یک مورد خاص است… قطعا او توسط خدا به گونه ای دیگر خلق شده و من فکر می کنم که خداوند همیشه در کنار اوست، او نزدیک ترین فرشته خداوند به من بر روی زمین است”
عده ای دیگر از والدین هنوز نتوانسته بودند با مشکلخود کنار بیاند و به عنوان مثال یکی از مادران نوشته بود “من هنوز گریه می کنم و درد عمیقی را در وجود خودم احساس می کنم” به گفته کینک اغلب این والدین در طول تحقیقات آگاه تر و عاقل تر شدند.
داستان درمانی و تاثیرات آن
نحوه داستان سرایی تاثیر بسزایی در درمان فرد خواهد داشت، دکتر Jonathan Adler یکی از محققین در این زمینه می گوید “افرادی که داستان منسجم تری را ارائه دهند از شانس بالا تری برای داستان درمانی برخوردار خواهند بود.
به گفته درکتر آدلر افراد با خواندن داستان های اینچنی و یا تعریف این داستان ها خود را در جای شخصیت اصلی قرار خواهند داد و به این فکر می کنند که ب انجام چه کاری می توانستند ازاین مخمصه خارج شوند، حتی اگر این اتفاق برای خود فرد هم رخ داده باشد پس از بازگویی داستان دوباره خود را بجای فرد اصلی قرار خواهد داد و کار درست تر را انجام خواهد داد.
داستان های منفی
اما آیا همیشه داستان هایی با پایان خوب موجب بروز موفقیت در زندگی افراد خواهند شد؟ طی مطالعه ای که در یک مجله علمی صورت گرفت مشخص شد که اگر به تعدادی از دانشجویان داستانی نصفه کاره ارائه شده و از آنها خواسته شود تا خود داستان را به پایان برسانند نتایج جالبی بدست می آید.
پس از اینکه دانشجویان خود داستان را به انتها بردند اغلب آنها داستان را باور کرده بودند، یک هفته بعد محققین سوالاتی را از دانشجویان پرسیدند و جالب بود که همه آنها پاسخی شبیه به هم دادند، همه آنها شخصیتی را که به عنوان قهرمان داستان انتخاب کرده بودند بی گناه می دانستند، چهل هفته پس از مطالعه اولیه، شرکت کنندگان تقریبا تمام جزئیات این مقاله را فراموش کرده بودند، اما هنوز میدانستند که چه کسی مقصر است.
تحلیل نتایج
به گفته هولمز “داستان ها بشدت حافظه فرد را تحت تاثیر قرار می دهند، به نحوی که خارج شدن از چارچوب عادی داستان برای فرد کاری بشدت سخت و یا نشدنی است” محققان دریافتند که می توانند از این موضوع به عنوان ابزاری بسیار مفید استفاده کنند؛ آنها به این نتیجه رسیدند که با استفاده از چنین داستان هایی می توانند دوباره به بنیان خانواده قدرت ببخشند و ازدواج هایی موفق را با استفاده از این ابزار رقم بزنند.
محققان عملا توانستند تاثیر داستان درمانی را در افرادی که مورد مطالعه قرار گرفته اند را مشاهده کنند؛ به عنوان مثال افرادی که داستان هایی در زمینه بدی های شریک زندگی خود تعریف می کردند به صورت نا خود آگاه دوست داشتند تا هرچه زود تر رابطه را به پایان برسانند اما برعکس افرادی که علاوه بر تعریف کردن صفات منفی، نکات مثبت را نیز از یاد نمی بردند در آخر و به مرور زمان سعی بر ترمیم و تقویت رابطه خود داشتند.
در نهایت، مجموع نظر محققان به این نکته ختم شد که: ما فقط داستان ها را بازگو نمی کنیم، این داستان هاهستند که ما را تحت تاثیر خود قرار می دهند. آنها افکار و خاطرات ما را شکل میدهند و حتی قادرند نحوه زندگی ما را تغییر دهند.
به گفته دکتر Saidmain داستان هایی که ما تعریف می کنیم هویت ما هستند و رمز موفقیت در استفاده از این ابزار کار آمد شرکت در کلاس ها و کارگاه های داستان سرایی و داستان درمانی است.
“هر داستان هدیه ای از طرف شما برای مخاطبانتان است و شما با بازگو کردن آن بخشی خودتان را با آنها به اشتراک می گذارید” (دکتر Saidmain پزشک روانشناس و محقق در زمینه داستان درمانی).